
پست جدید مدیر تلگرام
۲۷ آگوست ۲۰۲۴، سومین روزی بود که من در سیاهچالهای به نام اداره پلیس بازداشت بودم. بدون هیچ دستگاه یا دسترسی به اینترنت، حس میکردم که در حال تجربه یک سمزدایی دیجیتالی هستم. این حس شبیه به فرو رفتن در تاریکی عمیق بود، جایی که تنها من و افکارم وجود داشتیم.
روزها به کندی میگذشتند و در میان بازجوییهای طاقتفرسا، در یکی از لحظات نفسگیر، از وکیلم پرسیدم: «آیا جولیا هم برای بازجویی میآید؟» وکیل با چهرهای نگران و نگاه خاصی به من گفت: «انتظار داشتیم بیاد ولی نتونست.» من نمیتوانستم این را قبول کنم. از او خواستم بیشتر توضیح دهد. آیا ترسیده؟ آیا از پاریس رفته است؟
سکوتی سنگین فضا را پر کرد. وکیل، بعد از یک مکث ناگهانی، با لحنی آرام و حاکی از دلشکستگی گفت: «جولیا باردار هست.» این خبر برای من همچون صاعقهای بود که در دل تاریکی طنینانداز شد. در یک آن، تمام احساساتم متلاطم شدند. پس از لحظاتی که در شوک به سر میبردم، از وکیلم بابت این خبر خوب تشکر کردم، اما اضطراب و نگرانی بابت جولیا که در کشوری غریب تنها مانده بود، قلبم را میفشرد.
خوشبختانه، عصر روز بعد آزاد شدم و به اقامتگاه جولیا رفتم. در آنجا متوجه شدم که او در غیاب من تحت فشار بسیار زیادی قرار گرفته است. شایعهای در دنیای مجازی پخش شده بود که میگفت جولیا مامور موساد است و این تهمتها به شدت او را تحت فشار قرار داده بود.
جولیا نه تنها به حسابهایش در تلگرام و اینستاگرام دسترسی نداشت، بلکه به دلیل این شایعات، مورد آزار سایبری قرار گرفته بود. او قوی ماند، اما من میدانستم که برخلاف من، او به این نوع بحرانها عادت نداشته است.

دو روز قبل از بازگشت من، جولیا به دکتر بارداریاش مراجعه کرده بود و متأسفانه متوجه شدیم که قلب بچهمان دیگر نمیزند. این خبر مانند یک ضربه مهلک به من برخورد کرد و تمام چالشها و دردهای این مدت ناگهان بیاهمیت شدند.
این تجربه به من آموخت که زندگی میتواند چقدر غیرقابل پیشبینی باشد و حمایت عاطفی در چنین لحظات بحرانی تا چه حد اهمیت دارد. گاهی اوقات، در دل تاریکی و وحشت، تنها چیزی که میتواند ما را نجات دهد، عشق و حمایت از یکدیگر است. در این سفر دردناک، من و جولیا باید قویتر از همیشه میبودیم.